کد مطلب:50519 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

تاکید بر تفکر











با توجه به جایگاه و اهمیت تفكر، هیچ چیز جایگزین تفكر در تربیت نیست و لازم است نظام آموزشی به گونه ای سازماندهی شود كه فرد اهل اندیشه ی صحیح بار آید و با تفكر منطقی خو گیرد و با راه تفكر حقیقی آشنا گردد كه به بیان امام علی (ع):

«فضل فكر و فهم، انجع من فضل تكرار و دراسه.»[1] .

حاصل فكر كردن (خود انسان) و دریافتن مطلب، بیشتر است از حاصل درس و تكرار كردن (بدون اندیشه).

امیرمومنان علی (ع) پیوسته مردمان را به اندیشیدن فرامی خواند و بدان برمی انگیخت كه اندیشیدن بهترین زمینه ی تربیت آدمیان است. آن حضرت در وصیتی به فرزندش حسین (ع) فرموده است:

«ای بنی! الفكره تورث نورا و الغفله ظلمه.»[2] .

پسرم! اندیشیدن نور پدید می آورد و غفلت ورزیدن ظلمت.

امام علی (ع) با بیان آنچه به سبب تفكر برای آدمی حاصل می شود، برانگیختگی لازم را فراهم می نماید تا انسان از این امر حیاتی غفلت نورزد و زندگی خود را بر اندیشیدن صحیح بنا سازد، چنانكه فرموده است:

«علیك بالفكر، فانه رشد من الضلال و مصلح الاعمال.»[3] .

بر تو باد به اندیشیدن كه آن راه یافتن از گمراهی و به سامان آوردن اعمال آدمی است.

تربیت یافتگان نظام تربیتی دین، اهل اندیشه اند و همه چیز را بر اندیشه بنا می كنند، چنانكه امیرمومنان علی (ع) در صفت مومن فرموده است:

«المومن مغمور بفكرته.»[4] .

مومن فرورفته در اندیشه است.

گشوده شدن درهای حكمت و راهیابی به حقیقت به تفكر است و تفكر حقیقی یعنی گذشتن از كثرات و شهود حق در تمام موجودات و پی بردن به فقر ذاتی و عدم ماهوی

[صفحه 273]

موجودات در قبال حق و سیر معنوی از ظاهر به باطن، والاترین سلوك انسانی است ، چنانكه این نحوه از تفكر برترین عبادات شمرده شده است:

«افضل العباده الفكر.»[5] .

برترین عبادت اندیشیدن است.

امیرمومنان علی (ع) تفكر حقیقی و اندیشیدن در حقایق هستی را عبادت والاترین بندگان یعنی مخلصین- آنان كه خداوند ایشان را برای خود خالص كرده است، پس از آنكه آنان خود را برای خدا خالص كردند و آنان كه جز خدا نمی بینند و جز خدا نمی خواهند- معرفی كرده و فرموده است:

«التفكر فی ملكوت السماوات و الارض عباده المخلصین.»[6] .

تفكر در ملكوت آسمانها و زمین عبادت مخلصین است.


صفحه 273.








    1. همان، ص 423.
    2. تحف العقول، ص 59.
    3. شرح غررالحكم ، ج 4، ص 294.
    4. نهج البلاغه، حكمت 333.
    5. شرح غررالحكم، ج 2، ص 381.
    6. همان، ص 49.